۱- میگفتند علی(ع) سختگیر است و راست میگفتند! علی سختگیربود. اما این، فقط نیمی از واقعیت بود و این سکه روی دیگری هم داشت که ناگفته میگذاشتند. علی به چه کسانی سخت میگرفت؟! آن کودک یتیم را که بر پشت خود مینشاند و به دست و زانو راه میرفت تا غم بیپدری از دل او بزداید.
وقتی میشنید که حرامیان، خلخال از پای آن دخترک غیرمسلمان ربودهاند، چهره به آتش سوزان تنور نزدیک میکرد و میفرمود؛ اگر کسی از این غصه بمیرد بر او ملامتی نیست. شب هنگام کیسه نان و خرما به دوش میکشید و پنهان از چشم این و آن در کوچههای تاریک میخزید تا هیچ تهیدستی سر گرسنه بر بالین نگذارد. برای آنکه شناخته نشود و عرق شرم بر پیشانی مستمندان ننشیند، چهره مبارک به دستار میپوشاند...
باد، هم به اشاره علی آهسته قدم برمیداشت تا مبادا خواب کودکی آشفته شود و...
جرج جرداق نویسنده مسیحی کتاب «صوت العداله الانسانیه»، مینویسد؛ این همه که از فضایل و مردمدوستی علی(ع) آمده است- و همین اندازه نیز بیرون از اندازه و شمار است- فقط اندکی از بسیارها و قطرهای از اقیانوس بیکران علی است. جرداق در توضیح این نظر خود به واقعیت تلخی اشاره کرده و میگوید؛ بسیاری از فضیلتهای علی(ع) را دشمنانش به کینه و دوستانش به تقیه، ناگفته گذاشته و گذشتهاند.
۲- در نخستین روزهای بعد از خلافت ظاهری، تعدادی از خواص آلوده به چرب و شیرین دنیا، شب هنگام به دیدارش رفتند و زبان به ملامت گشودند که چرا بیتالمال را به تساوی تقسیم میکند؟! و به اشراف و خواص، سهم بیشتری نمیدهد؟! و حضرت خروشیده و گفته بود؛ آیا از من میخواهید با ستم کردن در حق مردمی که بر آنها حکومت دارم، در پی پیروزی باشم؟ به خدا سوگند هرگز دست به این ظلم نمیآلایم. اگر این اموال متعلق به خود من هم بود، همه را یکسان در میان مردم تقسیم میکردم، چه رسد به آنکه، این اموال، مال خدا و بیتالمال است و...
علی سختگیر بود، اما نه با مردم، بلکه از یکسو با کارگزاران حکومت که وظیفه آنان را خدمت به خلق خدا میدانست و میفرمود؛ آنها، یا برادران شما هستند در دین و یا در خلقت با شما برابرند.
و از دیگر سو به خواصآلوده، صاحبان ثروتهای نامشروع، زورگویان و همه کسانی که از این قماش بودند، سخت میگرفت.
همین طیف از آلودگان و زیادهخواهان بودند که از سختگیری مولای مظلوم ما به هراس افتاده بودند و اضطراب خود از عدالت علی را به حساب نگرانی مردم! مینوشتند. دقیقاً مثل همین روزها...
۳- اینجا آوردگاه صفین است. روز نهم صفر سال ۳۷ هجری. دیشب نبرد سختی درگرفته است و دقایقی بعد از غروب آفتاب، اگرچه «عمار» ۹۳ساله و یار باوفای پیامبر و علی به شهادت رسیده ولی سپاهیان معاویه با تحمل شکستی سنگین رو به هزیمت نهادهاند و تمام دیشب را، از بیم حمله امروز در اضطراب به سر بردهاند تا آنجا که نالههای برخاسته از وحشت آنان به زوزه سگان شبیه بود و از این روی، آن شب را «لیلهًْ الهریر» -شب زوزهسگها- نامیدهاند.
امروز اما، نبرد از ساعتی پیش آغاز شده بود و مالکاشتر، سپهسالار سپاه علی(ع) دل قشون شام را شکافته و به خیمه سیاه معاویه -شبیه کاخ سفید امروز- نزدیک شده بود. اما سپاهیان معاویه به حیله عمروعاص قرآنها را بر نیزه کرده و علی(ع) در پی این ترفند که در میان شماری از کمشعوران تردید افکنده بود، مالک را فرا خوانده بود... «مالک رهاکن آن سوی میدان و بازگرد... کاین سو، پُر از معاویههای مکرّر است!»!...
مالک به دلشوره افتاده است... بیمناک آینده اسلام است ... و حق دارد!
۴- چند سال قبل در یکی از یادداشتهای کیهان آورده بودیم که «در مقابل امیر مومنان(ع) سه جریان به تخاصم و دشمنی صف کشیده بودند. ناکثین -اصحاب جمل نظیر طلحه و زبیر- که برخی از آنان علی را میخواستند، اما «بیعدالت»! و مارقین -خوارج- که عدالت را بیعلی(ع) جستوجو میکردند و قاسطین -معاویه و دار و دستهاش- که نه علی را میخواستند و نه عدالت را. این هر سه جریان اگرچه تابلوی اسلام برافراشته بودند اما، با مولای ما علی(ع) تنها به این علت که اسلام ناب محمدی(ص) را نمایندگی میکرد و بر «عدالت علوی» که ترجمان بیکموکاست «عدالت نبوی» بود، اصرار میورزید، به مخالفت و کینهتوزی برخاسته بودند.
نکته عبرتانگیز و درسآموز آنکه به گواهی بیچون و چرا و خالی از ابهام تاریخ، ناکثین و مارقین، نه فقط در دوران پرماجرای حضرت امیر(ع) بلکه در تمامی دورانها، به خدمت قاسطین درآمده و ساز آنها را کوک کردهاند.
طلحه و زبیر از ناکثین در فتنه جمل به نمایندگی از معاویه در مقابل علی(ع) صف کشیدند، شمر که در کربلا، بیشترین رذالت را در حق فرزند پیامبر خدا(ص) روا داشت، از خوارج و جانباز! جنگ صفین بود و ابنملجم مرادی نیز.
اصلاً چرا راه دور برویم؟ مگر در جریان فتنه ۸۸، سران فتنه و شمار دیگری از عوامل اصلی آن ماجرا، مجموعهای ناهمگن از ناکثین و مارقین نبودند که در آغاز مانند اسلاف خود، به «راستی» یا به «تظاهر» داعیه خط امام(ره) و اسلام ناب داشتند ولی نهایتا در اردوگاه تابلودار قاسطین زمان یعنی مثلث شوم آمریکا و اسرائیل و انگلیس به خدمت گرفته شدند؟! این جماعت، در حالی که ابتدا مدعی خط امام(ره) بودند در جریان فتنه، آشکارا به حضرت امام اهانت کردند، ساحت مقدس امام حسین(ع) را پاس نداشتند، به نمایندگی از آمریکا و اسرائیل به روی اسلام ناب خنجر کشیدند و با جرثومههای فساد و تباهی نظیر منافقین و بهاییها و مارکسیستها و سلطنتطلبها و عبدالمالک ریگیها و غربگراها و... در یک صف ایستادند؟! و...».
۵- مالک غمزده است، علی را در اوج اقتدار، مظلوم میبیند. قطره اشکی که از چشمانش بهگونه دویده پاک میکند. آرام به سوی عمار میرود.
«کاش میتوانستیم علی(ع) را به عصری ببریم که مردم قدرش را بدانند و راه و رسمش را بر صدر بنشانند». عمار به مالک دلداری میدهد؛ «آن روزها که آرزو میکنی در راه است. از رسول خدا(ص) وصف مردمی را شنیدهام که در صلب پدران و رحِم مادران خویشند و چون آن عصر که تو آرزو کردهای فرا رسد، لبیکگویان از راه میرسند، مردمانی که از «من» و «ما» گذشتهاند، نه در سر سودای سود دارند و نه در دل، غم بود و نبود، دل در گرو اسلام ناب محمدی(ص) دارند. علی(ع) را امام و مولا و مقتدای خود میدانند. آنان سقف تاریک نظام سلطه را میشکافند و طرحی نو در میاندازند. در آن هنگام که پیشروی است و رسول خدا(ص) وعده داده است، حرامیان که پایان عمر این دنیایی علی را پایان اسلام میدانستند، وحشتزده به مقابله با یاران آخرالزمانی علی برمیخیزند و به مصداق «الکفر ملهًْ واحده» همه یاران خود را فرا میخوانند و از هر سو به آنها میتازند. بار دیگر جمل و صفین و نهروان به تکرار مینشیند اما، این بار نه مانند جمل، ناکثین را توان ایستادن است و نه مانند صفین از نیزه فریب زخم بر میدارند و نه با فتنه نهروانیان از راه باز میمانند. شیطان سراسیمه نعره میزند و بر سر لشکریان انس و جن خود فریاد میکشد که: «چه نشستهاید؟! اسلام بار دیگر و بعد از هزار و چهارصد سال حصار تاریخ را شکافته و به میدان آمده است».
۵- « عصر خمینی» اینگونه آغاز شده بود. همان عصر که مالک آرزو کرده و عمار مژده داده بود و حضرت روحالله در وصف مردم آن عصر فرموده بود؛ «من با جرأت مدعی هستم که ملت ایران و توده میلیونی آن در عصر حاضر بهتر از ملت حجاز در عهد رسولالله(ص) و مردم کوفه در عهد امیرالمومنین(ع) هستند»...
این نکته نیز از قول «محمد حسنین هیکل» نویسنده و روزنامهنگار بلندآوازه مصر خواندنی است.
او درباره اولین دیدارش با امام خمینی(ره) که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و در تهران صورت گرفته بود مینویسد «یکی از صحابه رسول خدا(ص) را دیدم که گویی از تونل ۱۴۰۰ ساله زمان عبور کرده و به عصر حاضر آمده است، تا سپاهیان علی را که بعد از شهادت او پراکنده شده بودند، گرد هم آورد و اسلام فراموش شده را بار دیگر بر کرسی حکومت عدل علی بنشاند. من در چهره او این توانمندی را به وضوح میبینم».
۶- این سخن را نمیدانم از کیست؟ جایی آن را خوانده و به گوش دل سپردهام. سخنی حکیمانه است و گره گشای همه روزها... « اگر ما را با سیره امیرالمومنین(ع) بسنجند و عتاب کنند برایمان گواراتر از آن است که با سیره لیبرالها بسنجند و تشویقمان کنند» امام راحل ما(ره) و خلف حاضر او، این نسخه را به دست گرفتهاند که ۴۴ سال در مقابل کینهتوزیها و جنگافروزیهای تمامی قدرتهای ریز و درشت دنیا ایستاده و به قول خواجه شیراز «از سر حد عدم» تا به «اقلیم وجود»، این همه راه آمدهایم.
۷- حالا نیم نگاهی به این سوی و آن سوی دنیا بیندازید. چه میبینید؟
به قول جیمز ولسلی -رئیساسبق سازمان سیا- قطب قدرتمند اسلام است که با پرچمداری خمینی و خامنهای، ساختار کدگذاری شده جهان را به چالش کشیده است و به گفته برژینسکی در اجلاس آتلانتیک، تاریخ به پیچ بزرگی رسیده است که خمینی و خامنهای تابلوهای راهنمای آن را نصب کردهاند (طرفه آنکه، پیش از او حضرت آقا از پیچ بزرگ تاریخ خبر داده بود) نتانیاهو را میبینید که جیغ بنفش میکشد و میگوید «در خاورمیانه به هر طرف که نگاه میکنم خمینی و خامنهای را میبینم که خیمه زدهاند» و آلوین تافلر را که با تاسف! و نگرانی نظر حضرت آقا را تایید میکند؛ «این عصر را باید عصر خمینی نامید».
حسین شریعتمداری: کیهان