خیلی از ما انسانها در زندگی روزمره از اصل زندگی قافل می شویم و زندگی مان حول محور حاشیه های زندگی می چرخد. خیلی هم به خود می بالیم که داریم زندگی کنیم! در حالیکه از ریل اصلی زندگی خارج شده ایم، فکر می کنیم داریم زندگی می کنیم. بعضی از ما ها آنقدر با حاشیه های زندگی آمیخته می شویم که مجال بررسی و ارزیابی از زندگی را فراموش می کنیم. بعضی از حاشیه های زندگی نیازهای ما را فراهم می کنند و به مقداری که زندگی را تامین می کنند لازم است، ولی ما چنان وابسته به آنها می شویم که اصل را فدای فرع می کنیم ،تعداد آنها در زندگی به مقدار دلبستگی هایمان بستگی دارد. به لطف پیشرفت تکنولوژی ماشاالله آنقدر دلبستگی ها زیاد شده اندکه نپرس. به جرئت می توان باور کنیم که بیشتر ماه ها زندگی نمی کنیم. حاشیه های امنی پیدا کرده ایم و روزگار را به صورت روزمرگی می گزرانیم، نمی دانیم شاید از متن اصلی زندگی می ترسیم یا شاید هنوز بعد از عمری، متن اصلی را نخوانده گم کرده ایم. جوهره زندگی یا همان متن اصلی دائم در تلاطم است، عاقلان سعی می کنند تا پایشان به حاشیه ها گیر نکنند، انسانهای پخته در متن زندگی می کنند نه در حاشیه، ناآرامی یکی از ویژگی های آنهاست. همانطوریکه دریای آرام نمی تواند دریانورد خوب تربیت نماید، سگ دو های الکی نیز نمی تواند انسان پخته بسازد. رضایت و آرامش از دیگر ویژگی آنهاست، ترس در وجود آنها نیست، تحولگرا هستند و زندگی را با عینک شفاف واز دریچه ای باز نگاه می کنند.
بعضی از ماها گرفتار پول هستیم، پولی که می تواند در بخشی از نیازهای زندگی یار و یاورمان باشد، بلای جانمان می شود و تا هنگامه خداحافظی از دنیا ما را رها نمی کند. گرفتار در زرق و برق دنیا، گرفتاری در عادت ها،... همه و همه حاشیه هایی هستند که می تواند کل زندگی ما را تحت شعاع قرار دهند و ما را از اصل زندگی دور نگه دارند. ابزارهایی که جای هدف را گرفته اند، و مانیز ناشیانه و نه هوشمندانه در پی آن روزگار را سپری می کنیم.