در کنار انسانهایی که همچون فرشتگان در مواقع بحرانها به هر ابزار و هر هنر و تخصصی که دارند به یاری بحرانزدگان میشتابند، جمهوری اسلامی ایران دشمنان و البته بهظاهر دوستانی هم دارد که با رویکردهای متفاوت به تشدید بحران کمک میکنند
هر کشوری قلمروئی دارد و طبیعتی و جمعیتی، ایران نیز مانند تمام کشورهای دنیا مستعد رخداد بحرانها و رویدادهاست. در ایران هم زلزله رخ میدهد، همچنان که در کشورهای دیگر مانند ژاپن و اندونزی و امثالهم نیز زلزله را حتی بسیار شدیدتر و مستمرتر از ایران تجربه میکنند؛ ایران نیز با بحرانهای طبیعی مانند سیل مواجه است، همچنان که در ژاپن و آمریکا و خیلی از کشورهای دیگر نیز رخ میدهد و ... این روایت درباره اکثر رویدادها و بحرانها، چه از جنس طبیعی و چه از جنس غیرطبیعی آن، صادق است. اما به نظر میرسد نحوهی مواجهه با بحرانها در ایران از برخی جهات منحصر به فرد و اختصاصی است.
در کنار انسانهایی که همچون فرشتگانی در مواقع بحرانها، هم در میدان نظر «واقعبین» هستند و هم در میدان عمل، خالصانه و مخلصانه به هر ابزار و هر هنر و تخصصی که دارند به یاری بحرانزدگان میشتابند و در این سیل اخیر نیز صحنههای شگفتانگیزی را از این فداکاریها شاهد بودیم، اما جمهوری اسلامی ایران دشمنان و البته بهظاهر دوستانی با رهیافتها و رویکردهای متفاوت دارد که در مواقع رخداد بحران نه تنها به حل معضل کمک نمیکنند و موجب نمیشوند که از این تهدید به عنوان فرصتی برای اصلاح برخی امور و پیشگیری حتیالمقدور از بحرانها در آینده بهرهبرداری شود، بلکه خود به تشدید این بحرانها عمیقاً کمک میکنند.
این نوشتار برای توصیف گروههای حاضر در دستهی دوم از تکنیک «استعاره» کمک میگیرد؛ قاعدتاً هدف از این استعارهها اهانت به آنها نیست، بلکه صرفاً بهرهگیری از آن برای توصیفی است که حتیالمقدور ویژگیهای یک طیف را برای مخاطب «قریب به ذهن» کنند.
دسته اول ظاهراً دوستان و مشفقان جمهوری اسلامیاند و احتمالاً بسیاری از آنها نیّتهای خوبی هم دارند، اما مهمترین رسالتی که برای خود قائلند «توجیه» همهی رویدادها و اتفاقات بر اساس منطق طبیعی است، گویی که هیچوقت در هیچ کجای این مملکت، حتی در سطح بخشدار و دهدار هم خطا و گناهی رخ نمیدهد که حادثه تلخی را موجب شود! توجیهگرایان با خود میاندیشند اگر ما قبول کنیم که فلان بخشدار یا شهردار دستکم در بخشی از خسارت وارده از سیل مقصر بوده، در واقع تسلسلوار خود خدا را متهم کردهایم! چرا که در جمهوری اسلامی بخشدار را فرماندار، فرماندار را استاندار و استاندار را هم دولتی منصوب میکند که حکمش را رهبر انقلاب تنفیذ کرده و ایشان هم که نائب عام امام زمان است و امام زمان هم از سوی خدا به امامت منصوب شده؛ لذا اگر بپذیریم بخشداری گناه کرده، خود خدا را زیر سوال بردهایم و یا دستکم به جمهوری اسلامی که حاصل خون صدها هزار شهید است جفا کردهایم! لذا بهترین کار آن است که مانند «کبک» سر زیر برف کنیم و بگوییم هرچه رخداده قضا و قدر خداوندی بوده و هیچ خطایی و کاستیای در هیچ سطحی در کار نبوده است!
در همین حادثهی سیل پلدختر بسیاری از خانههایی که در معرض سیل قرار گرفته و به آنها آسیبهای جدی وارد شده، در بستری قرار گرفته که در گذشتهی نهچندان دور حریم رودخانه بوده است، اما پس از چند دهه خشکسالی، به این تصور که اینجا تا ابد خشک خواهد ماند مجوز ساخت و ساز داده شده و اینک سیل ویرانگری اکثر آن خانهها را خراب کرده. وقتی با یکی از مسئولان شهری پلدختر صحبت کردیم، حرف و توجیه ایشان این بود که این منطقه سالهاست دیگر حریم رودخانه محسوب نمیشود بلکه از فلان دیوار سنگی که توسط مسئولان شهری ساخته شده به آن سو حریم رودخانه است و این سو دیگر اینگونه نیست! به ایشان گفتیم حالا شما در وسط رودخانهی سابق دیوار کشیدید و گفتید آنطرف رودخانه است و اینطرف نیست، آیا مطمئن هستید رودخانه هم از شما اینقدر حرفشنوی دارد که دیگر تا ابد این سمت خودش را رودخانه محسوب نکند یا خیر؟!
بدتر اینکه وقتی باز از ایشان پرسیدیم انشاءالله از این پس دیگر در این شاهد هیچ خانهای نخواهیم بود و همگی به بخشی که هیچگاه در تاریخ، رودخانه نبوده منتقل خواهد شد؟ همان مسئول پاسخ داد به خانههایی که آسیب جدیای دیدهاند اصلاً مجوز ساخت در آن نقطه نخواهیم داد، بلکه زمینی در بخش دیگری از شهر میدهیم ولی آن بخش که خسارت خیلی جزئی دیده یا اصلاً ندیده مشکلی ندارد و همانجا میماند! وقتی دلیل را پرسیدیم گفت: بر اساس نظر کارشناسان ما، دورهی بازگشت این سیل 2000 ساله است؛ یعنی تا 2هزار سال دیگر در این منطقه شاهد چنین سیلی نخواهیم بود! به ایشان باید گفت کارشناسان شما که 2000 سال را اینطور دقیق پیشگویی میکنند، چطور دو ماه پیش همین سیل اخیر را در این حدّ پیشبینی نکردند؟!!
مشخص است که چنین مسئولانی در افزایش خسارت بحرانها میتوانند مقصر باشند! یا آن مسئولی که مسیل سیلاب در دروازه قرآن شیراز را تبدیل به جاده کرده، اگر مقصر نیست پس چیست؟ و یا آن مقامی که با عدم لایروبی رودخانهها در گلستان، دستکم در بخشی از حادثه مقصر بوده، تکلیفش چیست؟ اینکه نقد را چه «زمانی» و با چه «روشی» باید گفت و به آسیبشناسی چه زمانی و چگونه باید پرداخت، بخشی از درایت و جزئی از «قول سدید» است، اما عدهای به هر حال معتقدند که اساساً همه چیز را به قضا و قدر طبیعی متصل و با آن توجیه کردن، بسیار برای جمهوری اسلامی کمهزینهتر است تا اینکه گناه یک مسئولی را هم بپذیریم و به آن رسیدگی کنیم! اینها احتمالاً متوجه نیستند که از این طریق بیش و پیش از آنکه جمهوری اسلامی را تبرئه کنند، خود خدا را بیشتر متهم میکنند! درحالیکه خداوند میفرماید: "ما أَصابَكَ مِن حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ ۖ وَما أَصابَكَ مِن سَيِّئَةٍ فَمِن نَفسِكَ"(سوره مبارکه النساء آیه 79) (آنچه از نیکیها به تو میرسد، از طرف خداست؛ و آنچه از بدی به تو میرسد، از سوی خود توست)
دسته دوم، ویژگی اصلیشان ارتزاق از بحران به سود منافع شخصی و یا جناحی است. اینها همچون «مگس» که یک زخم را منبع خوبی برای تغذیه میبیند، بر روی آن مینیشنند و بی آنکه دغدغه اصلیشان کمک به حل مسئله و رفع آلام بحرانزدگان باشد، درصدد بافتن کلاهی از این پشماند. این منفعت، لزوماً مادّی یا سیاسی هم نیست؛ شهرتطلبی و یا انتقامجویی و یا پردهدری نیز جزئی از این منفعتطلبی میتواند محسوب شود؛ برای این گروه «دروغ»گفتن و یا آگراندیسمان و کوچکنماییها و بزرگنماییهای مصلحتی کاملاً مباح است. مثلاً فردی که همهی دغدغه و همتش طی این روزها چه در گلستان و چه در لرستان و حتی خوزستان این است که با دروغ شاخداری اینطور وانمود کند که سپاه سدّ کوچکی را در بالادست لرستان منفجر کرده تا پلدختر و شهرها و روستاهای بالا و پایینش را آب ببرد، چه تفاوتی از نظر بیولوژیکی با ماهیت یک مگس دارد که از زخم ارتزاق میکند؟ و یا آنچنان که گزارش شده، برخی وهابیون که در خوزستان به سراغ مردم رفته و شیعه بودنشان را عامل بحران میدانند! در حالی که کشورِ پدرجّد وهابیت را همین چند ماه پیش سیل بزرگی دربرگرفت!
یا آن سلبریتی منفعتطلبی که از این فرصت برای پردهدری استفاده میکند و یا انتقامش را از سیستم میگیرد و یا هشتگی میزند تا نیّتهای ارزشی و معنوی جهادگران را منتفی کند و دوگانهی #حب_الایران - #حب_الحسین بسازد؛ چه نیّتی غیر از بهرهگیری فردی از بدبختی یک جمع دارد؟
دسته سوم اما «کرکسها» هستند؛ کرکسها با مگسها در آگراندیسمان و دروغگویی و ... مشترکند اما موضع روشنتر و بالاتری دارند؛ آنها در همهی این بحرانها اولین نتیجهگیریشان این است که هربلایی که رخ میدهد، عامل اول و آخرش خود جمهوری اسلامی است؛ یعنی حتی خود زلزله را هم جمهوری اسلامی میسازد تا مردمش را بکشد و ابرها را هم بارور میکند تا مردمش را آب ببرد؛ یا دستکم نفس حضور جمهوری اسلامی باعث شده که طبیعت هم با ملت ایران بجنگند! اینها از نظر تفکر شبیه کبکها و از نظر عمل دقیقاً عکس آنها هستند؛ اینها میگویند حتی اگر یک دهیار هم در جایی اشتباه کرد، باید گفت اصل جمهوری اسلامی زیر سوال است!
مثلاً در همین سیل اخیر، در استدلالی احمقانه عنوان شد علت اصلی سیل و مرگ جمعی از هموطنان این بوده است که مردم ایران 22 بهمن شعار مرگ بر آمریکا سر میدهند! این استدلال آنقدر احمقانه است که برایش ماهها میتوان طنز ساخت و خندید؛ چه آنکه نمونه هایی از طنزهای مبتکرانه در این باره را طی هفتههای قبل شاهد بودیم؛ مثلاً طوفان مهیبی که چند ماه پیش در کالیفرنیا رخ داد هم احتمالاً به این دلیل بوده که خود آمریکاییها هم دستکم یک روز در سال شعار «مرگ بر خودمان» سر میدهند! یا مردم ژاپن که زلزله و سیل بسیار وحشتناکتری تجربه کردند، کجا شعار مرگ بر آمریکا میدادند و قس علی هذا!
به هر تقدیر، هر بحرانی مصیبتی است و طبیعتاً قلب هر انسانی را رنجور میکند، اما خرد حکم میکند که از هر بحران و تهدیدی فرصتی برای اصلاح امور و پیشگیری در آینده ساخت؛ مثلاً مسئولان کمکار را از مسئولان کاربلد و فداکار بازشناخت و کمکاران و مقصران را به گونهای تنبیه کرد که افراد کارنابلد و غیرمتخصص از این پس کمتر جرات کنند مسئولیتهای سنگین را پذیرفته و صرفاً از مواهب آن استفاده کنند و سفرهای خارجی بروند؛ امّا این سهدستهی کبکها و مگسها و کرکسها معمولاً در ایران فضایی را تولید میکنند که از یک سو بسیاری از ظرفیتها و پتانسیلها صرف چنین فرسایش هایی میشود و ثانیاً امکان تولید فرصت از این تهدیدات، کاهش یابد.